Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7690 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
join
U
شرکت کردن در پیوستن
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
assists
U
پیوستن به حمایت کردن از
consociate
U
متحد کردن پیوستن
catenate
U
پیوستن متصل کردن
assisting
U
پیوستن به حمایت کردن از
assisted
U
پیوستن به حمایت کردن از
assist
U
پیوستن به حمایت کردن از
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
attachable
U
قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
integration
U
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
concrete
U
: سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
stand in
U
شرکت کردن
contributed
U
شرکت کردن
go into
U
شرکت کردن در
participated
U
شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن
participate
U
شرکت کردن
contributes
U
شرکت کردن
partaken
U
شرکت کردن
partook
U
شرکت کردن
partaking
U
شرکت کردن
stand-ins
U
شرکت کردن
contribute
U
شرکت کردن
partake
U
شرکت کردن
take a hand at
U
شرکت کردن در
to play at
U
شرکت کردن در
contributing
U
شرکت کردن
participation
U
شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن
stand-in
U
شرکت کردن
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
take part
U
دخالت یا شرکت کردن
sit for an examination
U
در امتحانی شرکت کردن
intercommon
U
باهم شرکت کردن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
To sit for an examination.
U
درامتحان شرکت کردن
admix
U
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
partaken
U
شرکت کردن شریک شدن در
to a oneself in
U
شرکت کردن یاشریک شدن
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن سهیم شدن
to undergo training
U
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
totake parts in something
U
در چیزی شرکت یادخالت کردن
to ride a race
U
در اسب دوانی شرکت کردن
participated
U
شرکت کردن سهیم شدن
partake
U
شرکت کردن شریک شدن در
partaking
U
شرکت کردن شریک شدن در
conspire
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن شریک شدن در
participate
U
شرکت کردن سهیم شدن
conspiring
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something)
<idiom>
U
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race
U
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore
U
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
take part
U
مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone
U
شرکت کردن شراکت کردن
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
sorted
U
پیوستن
couples
U
پیوستن
coupled
U
پیوستن
couple
U
پیوستن
annex
U
پیوستن
annexes
U
پیوستن
annexing
U
پیوستن
affiliate
پیوستن
link-ups
U
پیوستن
affix
U
پیوستن
sorts
U
پیوستن
affixed
U
پیوستن
affixes
U
پیوستن
affixing
U
پیوستن
connect
U
پیوستن
link up
U
پیوستن
attaching
U
پیوستن
to make contact
U
پیوستن
link-up
U
پیوستن
interlock
U
پیوستن
attaches
U
پیوستن
cement
U
پیوستن
adjoin
U
پیوستن
ally
U
پیوستن
adjoined
U
پیوستن
adjoins
U
پیوستن
joins
U
پیوستن
coalescence
U
پیوستن
join
U
پیوستن
enlink
U
پیوستن
cemented
U
پیوستن
to bring into contact
U
پیوستن
interlocked
U
پیوستن
attach
U
پیوستن
interlocking
U
پیوستن
link
U
به هم پیوستن
interlocks
U
پیوستن
cements
U
پیوستن
cementing
U
پیوستن
allying
U
پیوستن
sort
U
پیوستن
connects
U
پیوستن
to go in with
U
پیوستن با
meets
U
پیوستن
anastomois
U
به هم پیوستن
conjoin
U
پیوستن
joined
U
پیوستن
join up
U
به هم پیوستن
meet
U
پیوستن
welds
U
بهم پیوستن
interlocked
U
بهم پیوستن
affiliates
U
پیوستن اشناکردن
pan
U
بهم پیوستن
affiliated
U
پیوستن اشناکردن
anastomose
U
بهم پیوستن
to piece together
U
بهم پیوستن
interlock
U
بهم پیوستن
reconstitute
U
بهم پیوستن
adhered
U
چسبیدن پیوستن
interlocking
U
بهم پیوستن
interconnects
U
بهم پیوستن
pan-
U
بهم پیوستن
to jury-rig something
U
چیزی را به هم پیوستن
combines
U
باهم پیوستن
combine
U
باهم پیوستن
to grow into one
U
بهم پیوستن
to grow together
U
باهم پیوستن
interconnect
U
بهم پیوستن
admix
U
بهم پیوستن
joint
U
بهم پیوستن
interconnected
U
بهم پیوستن
knot
U
بهم پیوستن
concatenate
U
بهم پیوستن
welded
U
بهم پیوستن
knots
U
بهم پیوستن
interlocks
U
بهم پیوستن
bind
U
بهم پیوستن
pans
U
بهم پیوستن
adhere
U
چسبیدن پیوستن
interconnecting
U
بهم پیوستن
adequateness
U
چسبیدن پیوستن
combining
U
باهم پیوستن
incorporating
U
بهم پیوستن
incorporates
U
بهم پیوستن
seams
U
بهم پیوستن
binds
U
بهم پیوستن
incorporate
U
بهم پیوستن
link
U
بهم پیوستن
interlinked
U
بهم پیوستن
interlinking
U
بهم پیوستن
cling
U
چسبیدن پیوستن
rejoined
U
دوباره پیوستن به
rejoining
U
دوباره پیوستن به
interlinks
U
بهم پیوستن
rejoins
U
دوباره پیوستن به
weld
U
بهم پیوستن
to put together
U
بهم پیوستن
seam
U
بهم پیوستن
knit
U
بهم پیوستن
knits
U
بهم پیوستن
glutinate
U
بهم پیوستن
reconstitutes
U
بهم پیوستن
patches
U
بهم پیوستن
filiate
U
اشناکردن پیوستن
patch
U
بهم پیوستن
reconstituting
U
بهم پیوستن
adheres
U
چسبیدن پیوستن
adhering
U
چسبیدن پیوستن
inosculate
U
بهم پیوستن
interlink
U
بهم پیوستن
clings
U
چسبیدن پیوستن
affiliating
U
پیوستن اشناکردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
They decided to buy the company outright.
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com